سلام!خوب هستید؟امیدوارم هیچ وقت مثل من تنها نباشید.هر چند خیلی از وقتها تنهایی به من احساسی میده که هیچ هم صحبتی نمیده!
برای شنیدن آهنگ وبلاگ از مرورگر فایرفاکس استفاده کنید.برای هر گونه اطلاعات و یا تماس با بنده به قسمت پروفایل مراجعه کنید.
شاد باشید!!!
لينك روزانه
براي تبادل لينک ابتدا لينکمارو بانام: شعرهای سیاه در وبلاگ ياسايتتان قراردهيد
كد هاي جاوا
Alternative content
آمار
وبلاگ:
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 4
بازدید کل : 66919
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1
نمي دانم چگونه
I don't know why
و نمي دانم چرا ..
I see you feel for me
من مي بينيم كه تو مرا حس مي كني
You cried with me
با من گريستي
You would die for me
شايد برايم بميري
I know I need you
من مي دانم كه به تو احتياج دارم
I want you
تو را مي جويم و مي خواهم
To be free of all the pain
تا آزاد باشم از تمامي درد هايي كه
You have inside
تو در جانت داري
You cannot hide
و نمی توانی پنهان شوی
I know you tried
من مي دانم كه تو سعی کردی
To be who you couldn't be
تا كسي بماني كه نمي توانستي باشي
You tried to see inside of me
تو سعی کردی تا درونم را ببینی
And now i'm leaving you
و حالا من در حال ترك كردن تو هستم
I don't want to go
من نمي خواهم بروم
Away from you
دور از تو
Please try to understand
لطفا سعي كن تا در ك كني
Take my hand
دستانم را بگير
Be free of all the pain
آزاد باش از تمامي دردهايي كه
You hold inside
در درونت حمل می کنی
You cannot hide
و نمی توانی پنهان کنی
I know you tried
من مي دانم كه کوشیدی
To feel...
تا حس كني
To feel...
تا حس كنی
متن فوق و ترجمه اش مربوط میشه به آهنگ زیبای مهتاب پاریسی کاری از گروه آناتما که لینک دانلود این آهنگ فوق العاده زیبا رو در زیر براتون نوشتم!امیدوارم لذت ببرید.
با عرض سلام و وقت به خیر خدمت دوستان عزیزم!امیدوارم در هر نقطه از کره زمین که هستید شاد باشید!در چند پست گذشته با چند شعر از کارو شاعر معاصر در خدمتتون بودیم!شاعری که در سن 28 سالگی دست به خودکشی زد!اما نمرد!در چند روز آینده بیوگرافی کوتاه و وصیتنامه این شاعر رو براتون مینویسم!من خودم شخصا به شعرهای او علاقه زیادی دارم!امیدوارم شما هم خوشتون بیاد!چون اکثر شعرهاشون درباره اوضاع بد جامعه و زندگی و فقر بود.
شنیدستم که در ایام پیشین به شهری بوده است این رسم و آیین
که گر میداد مردی بینوا جان زدی ناقوس زن یک ضربه بر آن
وگر از عده مابین میمرد دو ضربه بیشتر بر آن نمیخورد
امیر شهر که میمردی ز افسوس سه ضربه میزدی محکم به ناقوس
بدین منوال بشد ایامی طی که ناگه خواست زان صوت پیاپی
شمار آن ز ده و صد فزون شد زجای خویشتن هر کس برون شد
نبود این ضربه ها با خلق مانوس از آن گشتی شتابان سوی ناقوس
از آن شخصی که میزد ضربه ها را بپرسیدند شرح ماجرا را
یکی گفت مگر دیوانه گشتی که از آیین ما بیگانه گشتی
یکی گفت مگر آخر چه کس مرد که بانگ ضربه هایش گوشها برد
چو زان ناپخته مرداین حرف بشنفت به بانگ رعد آسایی چنین گفت
زسلطان بهتری مرد زین ایالت عدالت مرد ای مردم عدالت
شاعر این شعر زیبا رو نمیدونم کیه!ولی از زبان شخصی که این شعر رو شنیدم به من گفت این شعر رو در هیچ کجای دیگه پیدا نمیکنی و البته درست هم میگفت!من هم به شما میگم که فکر نکنم شما هم این شعر رو در جای دیگه ای پیدا کنید!!!به هر حال تقدیم به شما عزیزان بازدید کننده.
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
زبان سکوت و آدرس
sahel.LoxBlog.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.